سيلــــي واقعيت رو
درست اون وقتي مي خوري که وسط زيباترين رويــــــــــــــــــــــا هستي
هوس کرده ام
بلغزم بر گردنت، دستانت
هوس کرده ام
برگِ خشک نباشم
لگدمال شده ی پاهایت
هوس کرده ام
پرنده ای باشم
که پرهایش به هم چسبیده
فرورفته در عسلِ چشمانت
...
هوس کرده ام
الهه ات باشم
وقتـــي مــــــرا " شمــــا " خطابــ ميکنی ...
منــــي که تـا ديــــروز
عـــــــــــزيز دلـت بودم !
درد دارد ، درد
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن