وقتــــــی عطر تنتـــــ را میخواهمـ....
بهـ بــــــاد هم التـــماسـ میکنـمـ..
خدا که جای خود دارد

هــمیشه دقــیــقــاً
وقــتــی پـر از حــرفــم...
وقــتــی بـغــض مــی کنم...
وقــتــی داغــونــم...
وقــتــی دلــم شــکــســتــه...
دقــیــقا هـمـیـن وقــتــا...
آنــقــدر حــرف دارم کــه فــقــط مــی تـونـم بـگــم
"بـــی خـــیـــال"
ایـــن روزهــــا خــوابــــم نمـی آیــد ... ؛
فـقــط مـــی خـــوابـــــم
کــــه بیـــــدار نبــــاشــــم ...!

چـقـــــدر سخــــت اســـت، کـه لبـــریـــز بـاشی از “ گـفـتـــــن ”...
ولــی ...
در هـیـــــــچ ســویـــت محـــرمـی نبـاشد ...

حکایت رفاقت من با تو ،
حکایت "قهوه" ایست ،
که امروز به یاد تو ... ...
تلخِ تلخ نوشیدم !
که با هر جرعه ،
... بسیار اندیشیدم ،
که این طعم را دوست دارم یا نه ؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن ،
که انتظار تمام شدنش را نداشتم !
و تمام که شد ،
فهمیدم ،
باز هم قهوه می خواهم !
حتی ،
تلخِ تلخ
دیـــر آمدی
تمامــ شده ام دیگر
بس که بلـعیده ام اندوه نبودتــــ را…
هنوز اما همانند حاتم ام
می بخشمت
با آنکه هزار شب بی خوابی
طلب دارم از تو!!!!!

خاطرات را باید سطل سطل از زندگی بیرون كشید ...
خاطرات نه سر دارند ، نه ته !!!
بی هوا می آیند تا خفه ات كنند ...
میرسند گاهی وسط یك فكر ،گاهی وسط یك خیابون ...
گاهی وسط یک خواب ...
گاهی وسط یك صحبت ...
و گاهی حتی وسط بهترین لحظات زندگی ...
آن جا که از ته دل می خندی ...
سردت میكنند؛
رگ خوابت را بلدند!
زمینت میزنند ...
خاطرات تمام نمیشوند ، تمامت میكنند ...!!!

مدت هاســـــت
نه به آمدن کسی دل خوشـــــــم…
نه از رفتن کسی دل گیـــــــر…
بی کسی هم عالمــــــــــــی دارد…
بیزار باش از معشوقی که
اسم هرزگی هایش را بگذارد
"آزادی"
اسم نگرانی هایت را بگذارد
"گیر دادن"
و برای بی تفاوتی هایش
"اعتماد داشتن به تو" را بهانه کند ......
کـَم آورده ام خیـلی بیشـتَر از آنچـﮧ کـﮧشـُـمرده بـودَم

لبخند كه زد
توي چال گونه اش افتادم
پاي منطقم شكست ..!
و من
عاشق شدم ...
نظرات شما عزیزان:
حمیدرضا 
ساعت18:13---20 اسفند 1391
سلام دوست عزیزممنون که بهم سر زدید سایت خوبی داری موفق باشی بای
|